درد و درمان

کد خبر: 1026-11020 گروه: یادداشت
1401/10/20 17:17

جمله‌ی معروفی است که" هم درد و هم درمان آدمی در غذای اوست". من فکر می کنم درد در غذایی که می خوریم قطعاً هست اما تردید دارم که درمان ما هم در آن باشد؛ یک نمونه اش نانی که برای ما می پزند؛ سبوس که عنصر اصلی و سرشار از فیبر و مواد مغذی است را از آن حذف و نشاسته‌ی شکم پرکنش را در اختیار ما قرار می دهند. به ندرت پیدا میشوند نانوایانی که نان سبوس دار بپزند؛ بگذریم که فقط در ساعات محدود و مشخص از روز.

این است که هر جا چشمم به تابلو نوشته‌ی نان سبوس دار می افتد روی آن قفل می‌شود و در صورت امکان حتما چندتایی می‌خرم. داشتم به این فکر می‌کردم که درست است این آقا گفت نانش تمام سبوس و آردش آزاد است اما باز هم قیمتی که روی نانش گذاشته بود واقعاً زیاد بود. با عجله می رفتم سر کار که مغازه داری پرسید: دونه ای چند خریدین ؟قیمت را گفتم و به سرعت رد شدم؛ حدود بیست سی متر بعد تازه یاد چیزی افتادم ؛برگشتم به آن آقا گفتم: آقا ببخشید من فراموش کردم به شما نان گرم تعارف کنم لطفاً یه دونه بردارین! خندید و با لهجه‌ی غلیظ اصفهانی گفت: نکنه بختیاری هستین!؟ در طول روز به این فکر می‌کردم که قوم اصیل بختیاری بدون شک به عنوان مردمی مهربان مهمان نواز و دلاور شناخته شده‌اند و این چه بسیار افتخار آمیز است اما ای کاش ما در کنار خصلت‌های قومی خوبی که داریم به اصلاح و رفع محدود خصایصی می‌پرداختیم که زیبنده‌ی ما نیست ...همیشه به این فکر می‌کردم که چرا اینقدر فرهنگ گفتگو و مناظره‌ی نتیجه بخش در میان ما نقصان دارد؟

 

آخرین باری که چند تن از فامیل و دوستان دور هم جمع شده بودیم یکی از برادر ها گفت: متاسفانه الان دیگر مثل قدیم نیست؛ کوچکتر ها حرمت و احترام بزرگترها را نگه نمی دارند امروز اگر به یک بچه بگویی فلان کار را بکنی یا نکن زل می‌زند توی چشمهات و می‌گوید: دلم می خواهد به خودم مربوطه...

من متوجه منظور این آقا شدم و با توجه به روحیه‌ی سلطه جویی که در او سراغ داشتم دقیقاً به مرادش پی بردم ؛خواستم چیزی بگویم دیدم عنوان کردن جوابی که در نظرم بود توی چنان جمعی ممکن است غرورش را مخدوش کند ؛تصمیم گرفتم در یک بحث دو نفره صحبت را به این سمت بکشانم و پاسخش را بدهم؛ بزرگترها به کوچکترها امر و نهی می کنند و به آن‌ها مسیر را نشان می‌دهند و توقع و اصرار دارند کوچکتر ها راه آنها را برود و حرف آنها را بپذیرد. سالیان دراز و بلکه قرن ها رویه‌ی کار و شیوه زندگی این بوده که بزرگترها گمان می کردند به پشتوانه‌ی تجربه ای که دارند بهتر فکر می کنند و پخته تر و سنجیده‌تر تشخیص می‌دهند و تصمیم میگیرند و کوچکترها باید مطابق با تشخیص آنها عمل کنند؛ تعریف حفظ حرمت بزرگترها ( پدر مادر عمو دایی یا ریش سفید فامیل) این بود و اگر کسی خلاف این جریان عمل می‌کرد یک سنت شکن ( به معنای منفی اش) و یک شکننده‌ی حرمت بزرگترها به شمار می آمد و مورد نفرت اطرافیان بود. امروز کوچکترها به هر زبان و روشی که می شناختند بالاخره به بزرگترها قبولاندند کوچکترها هم صاحب عقل و خرداند و قوه‌ی ادراک و تشخیص خوب و بد را دارند و " هیچ کس نباید به جای دیگری فکر کند و تصمیم بگیرد" و هیچکس به خوبی خود شخص از شرایط و گزینه‌های ممکن آگاه نیست و بهترین تصمیم را خود شخص می تواند بگیرد.

دیگران ( شامل پدر مادر یا هر بزرگتر دیگری) از سر لطف و خیرخواهی تنها مجاز به بیان تجارب و افکار و دلایل خود هست؛ تنها می تواند نظر و تشخیص خودش را اظهار کند و نباید عقیده و انتخابش را به کوچکترها تحمیل کند . من در مقام مادر یا پدر یا هر نقش دیگری حاکم بر فرزند خود نیستم ومال او هم نیستم و حق ندارم او را وادار به انجام یا انتخابی بکنم؛ ما و فرزندانمان در موقعیت بالا و پایین نیستیم؛ در موقعیت ِکنار هم هستیم؛ روبروی هم می نشینیم؛ با محبت در چشمان هم نگاه می کنیم و با مدارا گفت ‌وگو می‌کنیم و به نتیجه می رسیم

داد نمی‌زنیم؛ عصبانی نمی شویم؛ تندی و پرخاش نمی کنیم؛ توهین نمی‌کنیم و گفت و گو کردن را تمرین می کنیم؛ تمرین می کنیم که عصبانی نشویم؛ هرچه فحش و ناسزا بلدیم را توی زباله دان ذهنمان می ریزیم و برای همیشه حذف می‌کنیم! یاد می گیریم اگر بزرگتری از سر خیرخواهی و مصلحت اندیشی نصیحتی به ما کرد به جای اینکه رو برگردانیم یا زل بزنیم توی چشمهایش بگوییم " به خودم مربوطه" لبخند می‌زنیم "و با احترام وقدرشناسی می گوییم: چشم حتماً در موردش فکر می کنم و استفاده می کنم" حتی اگر مطمئن باشم نظرشان اشتباه است.


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو