تابو . . !!

کد خبر: 969-10928 گروه: یادداشت
1401/09/28 18:40

خیلی از اجزاء معمولی زندگی امروز ما روزگاری تابو بوده است . مانتوی کوتاه پوشیدن، آرایش کردن، موسیقی شاد گوش دادن، زیر ابرو برداشتن و ... اولش انگشت حیرت می‌گزیدیم و زبان به سرزنش می‌گشودیم؛ یا اینکه اصلاً حرف زدن در موردش را نهی می‌کردیم؛ می‌گفتیم نگو قبحش می‌ریزد؛

اینها عمل شیطان و فریب غرب است برای بی دین کردن جوان‌های ما ... برای زدودن حجب و حیا از دختران و پسران ما ... به تدریج آن‌قدر به آن مبتلا شدیم که دیگر نتوانستیم انکارش کنیم و نادیده‌اش بگیریم. حتی خودمان هم دچارش شدیم . ته دلمان دیدیم اانگار چیز بدی هم نیست! سکوت کردیم و کمی بعد مجبور به تاییدش شدیم. شد جزیی از روز مرگی هامان! چرا؟ چون تغییر اتفاق می‌افتد چه خوشمان بیاید چه نیاید! چون نمی‌توان در برابر جریان پویای زندگی مقاومت کرد. چون سبک زندگی را نمی‌توان دیکته کرد. ما جزیی از جامعه‌ی به شدت پویای جهانی هستیم؛ پویایی این سیل قدرتمند حتی در صورت مقاومت سرسختانه ی ما، ما را هم تکان می‌دهد و متاثر می‌کند.

قدرت این سیلاب خروشان سنگین‌ترین صخره‌ها و سر سخت‌ترین ایستادگی‌ها را هم به حرکت وا می‌دارد. اینکه ما گلوی خودمان را پاره کنیم و فریاد بزنیم نباید  این طور بشود و باید این‌طور باشد راه به جایی نمی‌برد. در نهایت آن چیزی غلبه پیدا می‌کند که درست باشد و پذیرفتنی نه آنچه که من می‌پسندم وتحمیل می‌کنم. بچه‌های ما تغییر می‌کنند؛ با احترام یابی احترام سر پیچی می‌کنند و در مرحله‌ی آخر از خانه فرار می‌کنند اما تسلیم نمی‌شوند. جوری که دوست دارند آرایش می‌کنند؛ آن‌طور که می‌پسندند لباس می‌پوشند؛ رفتار می‌کنند و زندگی می‌کنند. چون انسان‌اند اما از نوعی که قدر آزادی و استقلال را می‌دانند و آن را راحت از دست نمی‌دهند. ما بچه‌هایمان را با عزت نفس و نه تو سری خور بار آورده‌ایم آن‌ها زیر بار حرف بی منطق نمی‌روند. راه فرمان بردار کردن این بچه‌ها منع و امر و نهی و تهدید و ترساندن نیست؛ اشتباه است که از بچه‌های امروز انتظار داشته باشیم مانند بچه‌های دیروز ( ما ) فکر کنند و زندگی کنند. آن‌ها متعلق به دنیای امروز هستند و سبک زندگی امروزشان را می‌طلبند. آن‌ها نباید مثل ما فکر کنند باید مثل خودشان فکر کنند و انتخاب کنند. درست این است که این بچه‌ها را از درون واکسینه کرد و به اجتماع فرستاد. به جای اینکه برای دختر یا پسرت؛ زمان برگشت به خانه تعیین کنی، به جای اینکه او را از ارتباط با افراد جامعه منع کنی به او یاد بده چه‌طور از خودش در برابر آدمها و دامها و عقایدشان محافظت کنند. چه‌طور بین  عقل و احساس و هیجان تمیز بدهد  ودر تصمیم‌گیری‌ها و انتخاب‌هایش عقل و خرد را بر احساش و لذت جویی ترجیح بدهد؛ دختران و پسران ما دیر یا زود ( در محیط کار یا دانشگاه ) محکوم است به اینکه وارد جامعه شود و در معرض آسیب‌های اجتماع قرار بگیرد؛ دختران و پسران ما دیر یا زود ( در محیط کار یا دانشگاه یا به وقت ازدواج ) محکوم به این است که با جنس مخالف‌اش مواجه شود و با  او ارتباط پیدا کند. تو را به خدا به بچه‌هامان یاد بدهیم جنس مخالف خود را فقط انسان ببینند و نگاه جنسیتی به اونداشته باشند؛ به او یاد بدهیم جنسیت هم تفاوتی است مثل نژاد و رنگ و زبان و ملیت همان‌طور که انسان‌ها ملیت و نژاد و رنگ و پوست و زبانشان متفاوت است؛ بعضی انسان ها جنسیتشان فرق می‌کند فقط همین !! این قدر مسئله را پیچیده و رمز‌آلود و تفاوت را عمیق و اساسی نکنیم. به جای اینکه آن‌ها را از خطر و مواجهه با خطر بترسانیم به او یاد بدهیم چطور با خطر برخورد کند و اصلاً چطور جلوی خطر را بگیرد!

بچه های ما کودک باقی نمی‌مانند؛ ما نمی توانیم یک عمر کبریت را از دسترس آنها دور نگه داریم و از عوارض و عواقب دست زدن به کبریت بترسانیم؛ به تدریج و به وقتش باید به او یاد بدهیم که این کبریت لازمه‌ی زندگی اوست و او می تواند از کبریت استفاده‌ی سودمند بکند؛ ما نمی توانیم یک عمر دختران و پسرانمان را از ارتباط با هم بر حذر بداریم  و نهی کنیم؛ آنها به بلوغ فکری می‌رسند و باید بیاموزند که با هم ارتباط سالم و سودمند انسانی داشته باشند؛ از هم بیاموزند  و به هم  یاری برسانند. تغییر اتفاق افتاده است مطابق یا بر خلاف میل ما ؛  باید درباره‌اش فکر کنیم  صحبت کنیم و آن را بپذیریم...


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو