زهرا موسایی
دیوار شیشهای ،جمعیت انبوه بیرون را از مشتریان داخل جدا کرده است.
اینها که داخل اند خوشحال اند که جزو بیرونیها نیستند ؛محتاج ۲۰۰ تومان ناچیز نیستند و مجبور نیستند به خاطر ۲۰۰ تومان کالا برگ ، ساعتها سر پا بایستند؛ همدیگر را هول بدهند ؛بد و بیراه بگویند و بشنوند ؛کتک کاری کنند و بیفرهنگ و گدا گشنه به نظر برسند .
خوشحال اند که کلاس اجتماعی بالاتری دارند و قاطی توده پایین دست نیستند. آقایی همان طور که بستههای سنگین خریدش را سمت ماشین شاسی بلندش میبرد همچنان که از کنار جمعیت رد میشود نگاه تحقیرآمیزی به آنها میاندازد و کنایه تلخی به آنها میزند .
بعدی و بعدیها هم همان نگاه و زبان زهرآلود را دارند و هر کدام به نحوی آنها را تحقیر میکنند .
من داخل فروشگاهم و منتظرم سیستم وصل شود و صورتحسابم را پرداخت کنم.از پشت شیشه خیره شدهام به مردمی که چیزی نمانده به جان همدیگر بیفتند و زنده زنده همدیگر را بدرند و بخورند!!
تا وصل شدن سیستم هیچ کدامشان را داخل فروشگاه راه نمیدهند .
جمعیتِ ناراضی ِآن ورِ شیشه، چنان به درب شیشه فشار میآورد که چیزی نمانده درب از جا کنده شود و روی سر پرسنل، شکسته شود .یکی دو تا از فروشندگان که دختران بزک کرده ی پر ناز و افادهای هستند ؛جیغ کوتاهی میکشند و از شیشهها فاصله میگیرند .
یکیشان خطاب به مردم داد میزند چه خبرتونه وحشیها ...!!؟
و بقیه ریز ریز میخندند ....
دیگری میگوید :دلم میخواهد همشون رو به رگبار ببندم ....
و وقتی با نگاه شماتت بار من مواجه میشود آهسته ادامه می دهد:
- جدی میگم به خدا ..!! نگاه کنید برای یک رب و روغن به چه خفتی تن دادهاند !
مثل وحشیها میخواهند حمله کنند... میگویم نگاه کن: اون خانم بچه بغلشون هست ؛اون یکی عصا دستش هست ؛یکی دیگه احتمالاً پادرد داره و دیگری کمردرد؛ اینها را چهار پنج ساعت سر پا نگه داشتهاید خسته و عصبی شدهاند ؛طبیعیه که حمله کنند ...
میگوید:- اصلاً آمدهاند برای چه ؟
میارزد برای ۲۰۰ تومان ؟
می گویم :
شما عزیزم جای اونها نیستید و نمیتونید بفهمید بله میارزد !
شما یک دختر خانم مجرد هستید خوراک و سقف خانهتان را پدر و مادرتان فراهم میکند .امنیت خاطر دارید و مسئولیت یک خانواده به عهدهتان نیست .تنها دغدغهتان پول لباس و لوازم آرایش و تفریحتان است که درآمد کار پاره وقت جوابگویش هست .
شما عزیزم خبر ندارید پدر و مادرها برای اینکه بچههاشان گرسنه نمانند و حسرت کفش و لباس دوستانشان را نخورند تن به چه خفتها که نمیدهند و چه منتها که از بالا و پایین دستشان نمیکشند .
عزیز من! خیلی از آنها که آن ور شیشه هستند وقتی هم سن شما بودند همین قدر عزت نفس و غرور داشتندو درست آرمانها و رویاهای شما راداشتند اما واقعیت تلخی که به آنها تحمیل شد همه آن حرفها و رویاها را گرفت و به اینجایشان کشاند .
از انسان نیازمند ،از مردم فقیر، انتظار رفتار متمدنانه نباید داشت!
شکم گرسنه عزت نفس و خویشتن داری وطمأنینه و وقار نمیشناسد!
انسان گرسنه رعایت نوبت و عفت کلام اولویت اولش نیست .
این مردم صاحبان همان تمدن درخشان ۲۵۰۰ سالهاند ؛همان قدر فرهنگ و تمدن و هنر و ادب دروجود آنها نهفته است. فقط گرسنه و نیازمندند ...
من نمیدانم در پس طرح کالا برگ ۲۲۰ تومانی چه نیتها و هدفهایی نهفته است اما فکر می کنم این کار هیچ لطفی به این مردم نکرد .لقمهای از حق خودشان را در خونشان آغشت و به دهانشان گذاشت .
هر نفر ۲۲۰ هزار تومان تحقیر و بغض و سرشکستگی ....
انتهای پیام/
دیده بان زاگرس