"خجسته بودن ها"
زهرا موسایی
اسمش" خجسته "بود .ارباب رجوعمان بود. یک بار بهش گفتم :چه اسم قشنگی دارید! لبخندی زد و گفت: ای کاش اسمم خجسته نبود ولی بختم خجسته بود..!!
از آن زنهای بیپناهی بود که با درد دل گفتن با آشنا و غریبه سبک میشدند . از آن روز به بعد به تناسب کاری که داشت؛ و تا جایی که وقت من و او اجازه میداد؛ از بدبختیهایش میگفت .
دو پسر و یک دختر داشت .دخترش که بزرگترینشان بود ناتوانی ذهنی و حرکتی داشت. هر روز هفت و نیم صبح سوار اتوبوس میشد و میبردش یک مرکز توانبخشی دولتی ۱۰ کیلومتر دور از محل سکونتش و برمیگشت .
۱۱ ظهر باز سوار همان اتوبوس میشد و برش میگرداند . در این فاصله میشست و میپخت و بچهها را خشک میکرد و ....
مراعاتش را میکردم و تا میشد از دیگر مراجعین اجازه میگرفتم کارش را زودتر راه میانداختم. انگار بیحواس هم بود و گاهی گیج میزد. فکرمی کردم ذهنش درگیر است و بهش حق میدادم.
گفته بودم "معلوم است کار و مشغله ی زیاد حسابی حواس پرتتان کرده !"
گفته بود:" نه خانم.. مال این چیزها نیست و بعد صورتش را نزدیک گوشم آورد و آهسته گفت: از بس شوهرم با مشت کوبیده توی سرم دیگه مغز برایم نمانده!!! نمیدانستم بخندم یا شوکه شوم .بعد از آن همیشه از آزار و اذیتهای شوهرش میگفت .اینکه چقدر او را کتک میزند.
از او پرسیدم چرا موضوع را با خانوادهات مطرح نمیکنی و از خانوادهات کمک نمیخواهی ؟جواب داد :آنها هم کار چندانی ازشان بر نمیآید و میگویند دعوای زن و شوهری است و بین همه زن و شوهرها از این موارد هست .باید تحمل کنی و بهانه دستش ندهی .
از او خواستم از شوهرش شکایت کند و دست به دامان قانون و دادگستری شود؛ گفت بارها این کار را کرده است اما نتیجه چندانی نگرفته .
حجم پروندههای قضایی آنقدر زیاد است که به چنین موضوعاتی اهمیت لازم داده نمیشود.
به زنهایی فکر میکنم که به مفهوم واقعی کلمه بیپناه اند ....!
آنهایی که نه خانواده و نه قانون و نه هیچ نهاد اجتماعی دیگری گوشی برای شنیدن دردها و دستی برای گرفتن دستشان ندارد .
زنهایی که قربانیان آشکار و پنهان خشونتهای خانگیاند؛ فحش و ناسزا میشنوند آزار و اذیتهای کلامی و رفتاری میبینند و دادگاه آنها را توصیه به سازش میکند و خانواده مجبور به تحمل و فرهنگ و مذهب و تاریخ و همه و همه عادی میانگارند و" تا بوده همین بوده "میدانند . به زنهایی فکر میکنم که همسر و هم خانه و هم سرنوشت مردان بد اخلاق و بدبین اند .
به هزاران زنی که با مردان مبتلا به اعتیاد سر میکنند ؛آنها که نه راه پس دارند و نه راه پیش و نه میتوانند استقلال مالی و اتکا اجتماعی داشته باشند
و محکومند به سوختن و ساختن ....!
دارم فکر میکنم به تمام آنچه بر زنان ما میگذرد .از خشونتهایی که محکوم اند
من و خشونتهایی که موجه اند ومعمولیاند و خشونتهایی که در فرهنگ ما حتی هنوز تعریف نشدهاند و عنوان خشونت بر آنها نگذاشته اند.(خشونت های جنسی)
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس