از شهر ما تا شهر آنها
زهرا موسایی
یک ایرانی ساکن ژاپن، تصویر کارتی را در کانالش گذاشته بود و در توضیح آورده بود: "امروز شهرداری این کارت رو انداخته توی صندوق پست من ."
این اگر برای ما اتفاق میافتاد فقط یک احتمال میدادیم و یک حدس میشد زد ؛آن هم قبض مربوط به مالیات و عوارض شهرداری ...
بعد از باز کردن پاکت معلوم شد شهرداریِ ژاپن طبق معمولِ هر سال ،برای همه ی شهروندان ۴۰ ،۴۲ ،۴۴، ۴۶ و ۴۸ ساله اش، از این پاکتها ارسال کرده و کارت آفِرهای تخفیفِ شهرداری برای چکاپ انواع سرطان را برای آنها فرستاده !!!
فکرش را بکنید.. شهرداری بیاید بخشی از هزینههای درمان، بلکه هزینه پیشگیری و چکاپ سالیانه ی مردم را به عهده بگیرد!!!!!! فکرش را بکن ...الان که به قله نزدیکیم
تا رسیدن به نوک قله و چنین شهرداریِ ایده آلی، چند سال نوری دیگر باید صبر کنیم ؟
گفتنِ اینکه دیگران در چه شرایطی از رفاه و توسعه هستند و از کدام حقوق و امکانات برخوردارند برای این نیست که برای هم بگوییم و با هم غصه بخوریم ؛به شانس و سرنوشت خود لعنت بفرستیم و باعث وبانی اش را لعن و نفرین کنیم بلکه هدف این است که با آنچه حق ماست و از ما دریغ شده آگاه شویم و آن را مطالبه کنیم .
هدف باید مطالبه باشد .
به قول آن آقایی که خشمگینانه فریاد زد: من نمیدانم برای ریشه کنی فقر چه باید کرد ؟نمیدانم چطور و با چه راهکار و برنامهای باید از این شرایط نجات پیدا کرد؛ اما من میخواهم و از شما هم میخواهم همین حالا ،هر کجا هستید بلندشوید ؛ سرتان را از پنجره بیرون بیاورید و فریاد بزنید:... لعنتیها ! من یک انسانم ...جان من و زندگی من ارزش دارد ....
باید مطالبه کرد؛ باید یقه مسئولین را گرفت! از نماینده مجلس تا شهردار و استاندار و مافوق اینها را به هر نحوی گرفت و بر سر آنها فریاد زد: لعنتی ! داری چه کار میکنی؟ من زیر فشار این زندگی، این تورم، این همه بنبست و گره و ناکارایی دارم له میشوم..!
لعنتی ! من یک انسانم.. زندگی و عمر من ارزش دارد ....!!!
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس