و اما . . .
مثل ابر بهاری گریه می کند و پا بر زمین می کوبد و حاضر نیست یک قاشق شربت بخورد.
بهش میگویم عزیزم! یک لحظه است چشماتو ببند و یک لحظه قورتش بده ! تلخیاش یک لحظه است اما مشکل تو را حل میکند و گلویت خوب میشود! اما گوشش بدهکار این حرفها نیست و همچنان ایستاده و اشک می ریزد.
حدود سه سال پیش مجوز گرفته بودم به عنوان کمک معلم برای یک ماموریت فرهنگی کاملاً داوطلبانه به یک دبیرستان دخترانه بروم. حرف هایی که آن روز گفتم و شنیدم در خاطرم ثبت شده است. آن روز من یکی از پاسخ های سوال چرا فرهنگ در این جامعه این همه به ابتذال کشیده شده را به عینه مشاهده کردم. یادم می آید که در حین اجرای برنامهی صبحگاه گروهی از دانش آموزان به مناسبتی سرودی را اجرا می کردند. در پایان اجرا دانش آموزان که از اجراء گروه به وجد آمده بودند با شور و انرژی برایشان دست زدند و به اصطلاح تشویقشان کردند. ناگهان معاون پرورشیای که قرار بود من همیارش باشم و با او همکاری داشته باشم روی سکو رفت و میکروفون را دست گرفت و با عتاب رو به دانشآموزان که بعضاً سوت میزدند گفت: ساکت ! ساکت! برای چی دست میزنین! مگر نمی دونین دهه فاطمیه است؟ ... صلوات بفرستین! تو فلانی درست وایسا ! نیشتو ببند! فلانی مقنعهات را جلو بکش! من حقیقتاً از برخورد چنان " معاون آموزشی " ای جا خوردم و با خودم گفتم : هنوز از این معلم ها آن هم اینجا در این مکان و زمان پیدا میشود؟
حتی امروز هم که روانشناسی ارتباط و فنون تعامل این همه پیشرفت کرده و این همه فراگیر شده هنوز معلم و ناظم و مدیری هست که اینطور و با این لحن با دانش آموزان صحبت کند؟ هنوز " معاون پرورشی" ای هست که نداند یک دختر نوجوان چه روحیات حساس غرور شکنندهای دارد و نباید توی چنان جمعی با میکروفون اسمش را ببری و تذکر مقنعهاش را بدهی؟ و نداند که با تحکم و امر و نهی هیچ کودک و نوجوان و جوانی اصلاح نمیشود؟ اگر نمی داند فاجعه است که نداند و اگر میداند هم که فاجعهی بزرگتری است. آن روز من ضمن کارهای مشترکمان و لابلای صحبت هایمان بحث را به این موضوع کشاندم و به ایشان گفتم: جسارتاً من در مورد اون تذکر صبحتون به دانش آموزان فکر می کنم توی یک محیط کاملا زنانه اشکالی نداره دختری موهایش کمی بیرون باشه! ایشان برگشت و با حیرت و غضب نگاهی به من انداخت و گفت شما خودتون چی؟ خودتون هم موهاتون پیداست! گفتم: خوب چه اشکالی داره اینجا که نامحرمی نیست ، جواب داد: اومدیم!... امدیم سرایدار اینجا یکهو اومد. اون یه مرده ! یادم هست خندیدم و مقنعهام را جلو کشیدم و گفتم: خوب اون موقع اینجوری می کنم ... یادم نیست چی جوابم داد ولی تا همین جایش خوب یادم مانده است! ببینید یک جهالت و یک لجاجت احمقانه ای توی خیلی از ما هست! به ما می گویند عزیزم فلان کارت یا فلان رفتارت اشتباه است. سریع سنگر می گیریم و مسلح میشویم و شلیک میکنیم. تمام انرژی و زمان و هزینه مان را خرج میکنیم تا فقط ثابت کنیم من اشتباه نمی کنیم و حق با ماست. ما انتقاد پذیر بار نیامدهایم؛ به ما یاد داده شده اگر کسی چیزی بهت گفت جوابشو بده! یاد نداده اند اگر کسی محترمانه عیبت را گفت از او تشکر کن... در موردش فکر کن و اگر لازم بود خودت را تغییر بده! ما بزرگترها بزرگ نشدهایم فقط قد کشیده ایم و هیکل به هم زدهایم؛ در درون خیلی از ما ، کودک درون خیلی از ما همان کودک خیره سر و لجبازی است که پا بر زمین میکوبد و حاضر نیست شربتش را بخورد خوب بشود! در این که انسان حب ذات دارد و فکر نمیکنم انسانی باشد که ولو یک لحظه هم که شده از انتقاد شدن ناراحت بشود شکی نیست ولی تلخیش فقط همان یک لحظه است؛ چشمهایت را ببند و قورتش بده تمام! تا حالت خوب شود! تا حال جامعه و فرهنگ و اقتصاد و سیاستمان خوب شود! تو وقتی صلاحیت و توانایی این کار و این مسئولیت را نداری کنار بکش و سود جمعی را فدای منفعت شخصی ات نکن! میهن پرستی ات را قربانی خود پرستی ات نکن! (سنگر بی صاحاب شدهی خدمت را رها کن لعنتی!) میگویی سیستم آموزشی ما از پای بست ویران است! دبیر یا معاون یا مدیری که مسئولیت آموزش نسل آینده سازت را به عهدهاش گذاشتهای هنوز بدیهیات و اولیات یک رابطهی موثر را نمی داند. نمی تواند پیام آموزشی و فرهنگیای که به عهده گرفته منتقل کند؛ می گوید فلان سال سابقه دارد؛ فلان دورهی آموزشی را دیده! تازگیها مطلبی منتشر شده راجع به اینکه حساب کردهاند ۶۰۰ ساعت در سال تحصیلی به هر دانش آموز ( اگر اشتباه نکنم) آموزش قرآن و هدیه های آسمانی می دهند.
از طرفی اگر واقع گرا و نتیجه گرا باشیم و منصفانه نگاه کنیم میبینیم که حقیقتاً این همه ساعت از عمر میلیونها دانش آموز به هدر رفته است و آن هدفی که ما از این راه دنبال میکردیم محقق نشده است. حالا اگر کسی از روی حسن نیت بیاید بگوید : آموزش قرآن از طریق سیستم آموزشی به این شکل اشتباه است پیش بینی شما چیست؟ آیا میپذیرند و برنامهریزی میکنند و راه بهتری پیدا میکنند وجلوی ضرر بیشتر و هدر رفت سرمایهی انسانی و مالی را میگیرند یا سریع مسلح میشوند و فریاد وا اسلاما سر میدهند و این شخص را نفوذی و خائن و مهرهی دشمن و بدخواه دین و بر باد دهندهی ایمان نسل امروز میخوانند و چنان سرکوب و خفهاش میکنند که تا هست نیست باشد؟
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس