امید به زندگی !
اینجا بنشینید تا نوبتتان شود! این جمله را بارها شنیده ام؛ وقتی از منشی پزشکی نوبت ویزیت میگیرم یا وقتی برای انجام کاری اداری نوبت میگیرم یا خیلی جاهای دیگر... اما به گمانم این جمله به شکل دیگری به بازنشسته های ما گفته می شود.
اخیراً جایی خواندهام که سن امید به زندگی در ایالات متحده در چند سال اخیر از صد سال به صد و بیست سال ارتقاء کرده است. سن امید به زندگی ظاهراً شاخص یک زندگی سالم و با نشاط برای سالمندان در کشورهای مختلف است اما من می خواهم آن را از وجه دیگری نگاه کنم و از جنبهی دیگری غیر از سلامت جسمانی بررسی کنم؛ من به معنای تحت اللفظی اش کاری ندارم؛ سن امید به زندگی؛ یعنی شما تا چه سنی امید به زندگی دارید؛ تا چه سنی احساس می کنید که یک زندگی مفید و موثر دارید و وجودتان منشاء سودمندی و اثر گذاری است و از چه سنی به بعد احساس می کنید دیگر به درد نمی خورید و بدون کار کرد موثر و منشا اثر هستید؟ کِی امید را در زندگی از دست میدهید؟ خوب معلوم است برای مردان شصت سال و برای زنان ۵۵ سال! بعدش چه؟ نگاه کنید ببینید مردان و زنان ما پس از بازنشستگی چه میکنند و چطور برنامه ریزی می کنند؟ هیچ!!
یا در خانه میمانند و سر خود را با تعریف از گذشته و گذشتگان و مرور خاطرات جوانی گرم میکنند یا روی نیمکت های پارک یا کنار خیابان بی هدف چشم به رهگذران و خیابان می دوزند و یا چندتا چندتا دور هم جمع میشوند و پاسور بازی می کنند؛ جزاین چه کار از دستشان بر می آید؟ ساختار اجتماعی و برنامه ریزی تامین اجتماعی چه طرح ها و برنامه ها و چه زمینه ها و امکاناتی برای بکارگیری این نیروی فراغت یافته از سالها کار و تلاش و فراهم دیده است؟
چند درصد از این میلیونها سالمند به طور هدفمند و سازمان یافته در طرح های خدمات اجتماعی خیرخواهانه به کار گرفته میشوند؟ ایا در طرح های مطالعاتی و تحقیقاتی داوطلبانه؟!
چند درصد از این میلیونها سالمند فراق از دغدغه معشیت و مسائل مالی دست به سفرهای ماجراجویانه و جهانگردی می پردازند و مابقی عمر خود را به تفریح و لذت بردن از زندگی و ایام بازنشستگی می پردازد؟
آیا بازنشستگی در جامعهی ما معادل از کار افتادگی و یأس و نومیدی نیست؟ آیا تصور ما از یک فرد بازنشسته جز « پیرمرد یا پیر زنی که بیشتر وقت خود را بین خانه و درمانگاه تامین اجتماعی و صف گوشت منجمد و مرغ دولتی می گذارند» است؟ چه گنجینهی عظیمی از تجربه و توانمندی در خانه های این شهر خاک سکوت و افسردگی می خورد یا روی نیمکت های شهر به هدر می رود؟ این سبک زندگی بازنشسته های مرا یاد سالخوردگان هزاران سال پیش از این در یکی از اقوام مغول میاندازد که هر سالمندی زمانی که حس می کرد پیر و فرتوت و بلا استفاده شده است قبیله را ترک میکرد و راهی صحرا می شد خوراک وحوش شود؟
البته ما و قوانین ما چنین چیزی را از بازنشسته ای درخواست نمی کند اما به نحوی از آنها می خواهیم " لطفاً بنشینید تا نوبتتان شود" و دور از جان مرگ سراغتان بیاید!! تامین اجتماعی نیاز امروز پشتوانهی فردا.
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس