کارگران را دریابید !!

کد خبر: 1112-20116 گروه: یادداشت
1402/01/16 23:22

 کارگر ها طبق معمول هر سال روزهای پایان سال پر کاری را گذراندند؛ دو هفته کار فشرده‌ی بدون هیچ مرخصی ساعتی حتی؛ با ساعت های زیاد اضافه کار. که اگر دلخوشی عیدی و پاداش و اضافه کار شب عید نبود آدم را حسابی از پا می‌انداخت؛

تسویه حساب ها انجام شد حقوق و عیدی و اضافه کار؛ کارگرها اگرچه با وجود چنان تورم و آن وضع بازار کار زیادی از دست‌شان بر نمی آمد اما به نسبت ماه های قبل راضی و خوشحال بودند. امید می رفت روزهای بعد از تحویل سال با خیالی آسوده و خاطری آرام چند روزی استراحت کنند که از سوی مدیرعامل تماسی با بعضی از آنها گرفته شد و گفته شد که فعلاً تا اطلاع ثانوی به وجود آنها نیازی نیست ...فکرش را بکنید! سرپرست خانواده باشی و وضع اقتصاد و معیشت مملکت هم این طور باشد و بیکاری هم به لیست بدبختی هایت اضافه شود!

شما جای این کارگر باشید چه آینده ای را برای خود و خانواده تان پیش بینی میکنید؟ کدام قانون و کدام نماد قانونی یا صنف و اتحادیه‌ای از شما حمایت خواهد کرد؟

چنین وضعیت امنیت شغلی چه تاثیری بر روح و روان و اعصاب و رفتار یک کارگر در سطح خانواده و جامعه خواهد داشت؟

در حالی که با کارگر، قرارداد سه ماهه و حتی یک ماهه بسته می شود و به هر بهانه ای و شاید بی هیچ بهانه ای با عنوان پایان قرارداد عذرش را می‌خواهند و از کار بیکارش می کنند.

کدام قانون و کدام مسئولی حامی کارگر و ضامن تامین نیازهای معیشتی او تا یافتن شغل جدید خواهد بود؟

 در جامعه ای که بسیاری موارد، قانونی وجود ندارد و در بسیاری از موارد، قانونی که وجود دارد ضمانت اجرایی ندارند و وجود خارجی ندارند و بسیاری ازقوانین را می توان دور زد و ماده تبصره برایش تراشید و آن  را دور زد کارگر حرف دلش را به چه کسی بگوید و دادش را از که بستاند؟در چنین فضایی در فقدان امنیت شغلی و در نبود هیچ تضمینی برای آینده دور از انتظار نیست سر یک اشتباه ساده‌ی قابل گذشت رانندگی، دو راننده از ماشین شان پیاده شوند و دست به قمه و چوب و چماق شوند و همدیگر را لت و پار کنند.

و دور از انتظار نیست که اگر اشتباهاً ایستگاه اتوبوس مورد نظر پیاده نشدی وخطاب به راننده‌ی اتوبوس بگویی ببخشید میشه یک لحظه نگه دارین من ایستگاهمو رد کردم ؟ با بی ادبی تمام سرت داد بزند و چیزهایی به تو بگوید که تو هاج و واج با خودت بگویی مگه من چی گفتم؟

و دور از انتظار نیست که خطاب به فروشنده‌ای بگویی: اوه! چقدر گرون آقا! و او در کمال عصبانیت جنس را از دست تو به بقاپد و بگوید این اصلاً فروشی نیست برو بیرون آقا!

و دور از انتظار نیست که ما این همه آماده‌ی انفجار، این همه ناآرام ،این همه نامهربان هستیم! در پس تمام این اخبار ها و داد و بیداد ها و به هم پریدن های یک روان زخم خورده و رنج کشیده هست که به شدت مهربان و نوعدوست است اما نمی گذارند خودش باشد.


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو