طلاق !!
طلاق خوب یا بد ؟ معلوم است که بد... معلوم است که نفرت انگیز... معلوم است که آخرین راه چاره ولی به هر حال یک واقعیت است. واقعیتی که وجود دارد و باید دربارهاش حرف زد. دور و بر ما پر است از ازدواجهای اشتباه؛ انتخاب های نادرست. به زندگی پدربزرگ و مادربزرگ هایمان که نگاه می کنیم؛ پرس و جو که میکنیم میبینیم به ندرت برایشان پیش می آمده که طلاق گرفته باشند.
اما پای صحبتشان که می نشینیم، شرح زندگی هایشان را که میشنویم میبینیم این زندگی های مشترک عموماً چه زندگی های وحشتناک و چه سرگذشت های غم انگیزی بودهاند؛ این باهم زیستن ها و طلاق نگرفتن ها به معنای خوشبخت بودن و خوش گذراندن نبوده است؛
سازش به هر قیمتی بوده است؛ تحمل کردن و دم بر نیاوردن؛ چیزی که در فرهنگ ما زنان ایرانی همیشه یک " هنر" و یک خصلت نیک بوده است. زن ایرانی به خوبی یاد گرفته است که اگر در انتخاب همسر و شریک زندگیش اشتباه کرد؛ این اشتباه را به راحتی نمی توان اصلاح کرد و تغییر داد؛ ( اگر نگوییم نباید) بلکه باید سر کرد و تحمل کرد و تسلیم بود! طلاق! نه هرگز! تو حق نداری ! حق طلاق را نداری! تو اشتباه می کنی که اشتباه کردهای! تو تابع احساسات هستی و از روی هیجان تصمیم می گیری! نمیتوانی صلاح خودت و زندگیت را تشخیص بدهی ...عاقلانه و عجولانه تصمیم می گیری! سازش کن ... ادامه بده .... درست میشود ! (و نمیشود؛ شاهد صحبتم هزار هزار زنی است که ساختند اما سوختند و خاکستر شدند و به باد رفتند) می خواهم خواهش کنم ما را بچه نبینید؛ ما نسلی هستیم که حتی بچگیهامان هم بچه نبودهایم؛ احساسات را هیجان را شور و نشاط را در خود سرکوب کردهایم ما بچه های جنگ بوده ایم و همیشهی خدا هم با چیزهایی در جنگ بودهایم . نداشتن ها محدودیت ها جهالت ها دیده نشدن ها... درد ها و رنج ها و ناکامی ها آنچنان ما را آبدیده کرده است که ما هر کدام سیساله یا چهل ساله مان فرقی نمیکند کوهی از تجربه و دانسته و آزمودهایم. این یک جا رااجازه بدهید از روی احساسات برای احساساتمان برای دلمان تصمیم بگیریم. اجازه بدهید اگر در انتخاب همسر اشتباه کردیم ( یا وادار به اشتباه شدیم) اگر دیدیم همسرمان جایی در دلمان ندارد و دلمان با او نیست برای دلمان کاری بکنیم و طلاق بگیریم؛ طلاق یعنی رهایی یعنی آزاد شدن یا آزاد کردن! چه عیب دارد اگر کسی بفهمد اشتباه انتخاب کرده، بایستد و اشتباهش را پاک کند و از نو شروع کند. طلاق گرفتن آن قدرها هم که میگویند بد نیست؛ چه کسی میگوید تاوان یک انتخاب اشتباه یک عمر تحمل کردن و تسلیم تقدیر بودن است.
انتخاب اگر اشتباه باشد به هر حال این اشتباه اتفاق افتاده؛ چه به آن اعتراف بکنیم (طلاق) چه آن را انکار کنیم و سرمان را بیندازیم پایین تا آخر راه را برویم؛ طلاق رسمی و عاطفی اش فرقی نمیکند. من فکر میکنم آمار طلاق بالا باشد منصفانهتر و انسانیتر از آن است که آمار " بسوز و بساز" هایمان بالا باشد. اگر سعی بر این است که آمار طلاق پایین بیاید راهش این نیست که به هر قیمتی از وقوع طلاق پیشگیری کنیم؛ راهش این است که به جوانانمان آگاهی و آزادی در انتخاب بیشتری بدهیم؛ به مردان و زنانمان مهارت عشق ورزیدن یاد بدهیم؛ رفاه اجتماعی و اقتصادی بیشتری برای خانوادهها فراهم کنیم نه این که راه گریزها را مسدود کنیم، آدمها را غل و زنجیر کنیم با ماده وتبصره و قانون و موعظه و سرزنش و شماتت و منع و نهی به هر قیمتی جلوی طلاق را بگیریم !
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس