هیس ، ساکت !!

کد خبر: 1447-20830 گروه: یادداشت
1402/08/30 19:07

زهرا موسایی

 

درست مثل وقتی که خانه را ساکت کنی و بگویی : "ساکت ! می‌خواهم بچه را بخوابانم" همه ساکت شوند ؛بچه‌ات دراز بکشد و دیگر جنب نخورد ؛چیزی نخورد؛ کاری نکند و فقط زل بزند به دهان تو و تو شروع کنی به تکرار یک چیزهایی ؛برایش قصه بگویی  ....

سکوت و تکرار، وضعیت بدن را به حالت خواب منتقل می‌کند .

سر کلاس‌های درس اینجا هم یک چنین وضعیتی برقرار است ."همه ساکت! می‌خواهم درس بدهم "

بعد همه ساکت می‌شوند ؛تکان نمی‌خورند؛ چیزی نمی‌خورند ؛معمولاً حرفی هم نمی‌زنند؛ و فقط تو را نگاه می‌کنند .همه حواس‌ها باید به تو باشد و همه ساکت و بی حرکت باشند .

خوب معلوم است وقتی تو شروع می‌کنی به گفتن چیزهایی شاگردها هم کم کم خوابشان می‌گیرد. مگر غیر از این توقع داری؟

 اگر بله ؛پس چرا وقتی می‌خواهی بچه‌ات را بخوابانی خانه را ساکت می‌کنی و بچه را بی‌حرکت می‌خوابانی و برایش قصه می‌گویی ؟

دخترم تعریف کرد :همکلاسی‌اش خمیازه کشیده بود .در واقع همه شان خوابشان گرفته بود اما این یکی دهانش به خمیازه باز شد و دبیر شیمی شان دید. بهش توپید که :

کلاس جای خمیازه کشیدن نیست !!

دانش آموز گفت :ببخشید خانم ؛یک لحظه خوابم گرفت ؛دست خودم نبود .

معنی اش این بود که حرف‌های شما خواب آور است و معلم از شنیدن "خوابم گرفت" عصبانی شد ؛داد زد :"اگه خوابت گرفته سر کلاس ؛می‌تونی بری بیرون و حسابی بخوابی! کلاس من جای خوابیدن نیست "

و دانش آموز را از کلاس بیرون کرد.

 به دخترم برخورده بود؛ برایم تعریف کرد که او پشت همکلاسی‌اش درآمد و خطاب به معلم گفت :ببخشید خانم !ولی من هم خوابم گرفته ؛دوست من کار اشتباهی انجام نداده که شما بیرونش کردین فقط خمیازه اش گرفته...

و معلم در حالی که جا خورده بود تشر زده بود : شما هم اگه خوابت گرفته و فکر می‌کنی دوستتون کارش درست بوده تشریف ببرین پیش دوستتون!!

 و او را هم از کلاس بیرون انداخته بود... به همین سادگی !

 قضیه تمام شد .معلمی دو دانش آموز خطاکار را از کلاس ِخودش بیرون کرده بود. کلاس خودش ؛کلاسی که مال دبیر است. مدرسه‌ای که مال مدیر است .شرکتی که مال مدیرعامل است .وزارتخانه‌ای که مال وزیر است و مملکتی که مال حزب‌اللهی‌هاست ...

اینجا هیچ چیز عمومی نیست ؛ملی نیست؛ حتی جنگل و دشت و بیابانش هم ؛حتی کوه و دامنه کوهش هم عمومی نیست و صاحب دارد به چه قدرتمندی !!!

هر کس در قلمرو خودش و در حد قدرت خودش یک خرده دیکتاتور است .

در خانه من از این غلط‌ها نکن !

سر کلاس من از این کارها نکن !

توی شرکت من از این خبرها نیست .

توی سازمان و وزارتخانه من این‌ها ممنوع است .

توی کشور حزب اللهی‌ها، این قوانین و این حقوق جایی ندارد.

 هر کس مشکلی دارد جمع کند برود.

 از این اداره گم بشود بیرون!

از این کلاس برود بیرون!

 از این از این مملکت برود !

به همین سادگی .....

دخترم کار قشنگی کرد که اعتراض کرد اما نباید بیرون می‌رفت؛ باید می‌ایستاد رو در روی معلمش. زل می‌زد توی چشم‌هایش و با قاطعیت می‌گفت کار من و دوستم کار اشتباهی نبود .در کلاسی که خواب آور است و در حالی که درس تو خواب آور است، اشتباه نیست اگر من خوابم بگیرد.

 اشتباه از توست که درس خواب آور می‌دهی .تو خطاکاری و تو باید این کلاس را ترک کنی .

کارمند باید رودرروی رئیسش بایستد و با قدرت حقوقش را مطالبه کند؛

 شهروند باید رودرروی وزیر و مسئول و رئیس جمهورش بایستد و با قدرت بگوید تو باید کنار بروی !

و شما... شما... این شمایید که مملکت را به نابودی و فلاکت رسانده اید ..شما باید مملکت را ترک کنید !!

یادم باشد این درس را همین امروز به دخترم، به بچه‌هایم بدهم .درس بزرگ ِ ایستادن و مطالبه کردن!!


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو