ما کارگرها . . !!
زهرا موسایی
ما بچهها فکر میکردیم این آدمهای سطح پایین و بیمایهاند که کارگر میشوند .
کارگرها قالب ظاهری و تیپ شخصیتی ناخوشایندی داشتند .
ما کارگریم ؛بدبختیم ؛نداریم ؛نمیتوانیم" زیاد از آنها میشنیدیم.
خجالت و شرمندگی دائماً توی لحن و نگاهشان بود ؛دستهاشان معمولاً زیر بغلشان بود ؛قامتشان معمولاً کمی خمیده بود .
توی ذهن و ته حرف و رفتارمان ،تحقیرشان میکردیم و کم میدانستیمشان .
آنها اما فکر میکردند که- اینها -تقصیر خودشان نیست. "این آنها نیستند که ذلیل و دون مرتبه اند ؛مشکل از ذات و جوهر آنها نیست ؛از کارگر بودن آنهاست"...
"کارگری" قالبی است که هر کس در آن قرار بگیرد ناخواسته کم و ناکافی و ناتوان و نادار میشود...
بنابراین تمام دستاوردهای کارگریشان را به پای ما ریختند تا ما درس بخوانیم و کارگر نشویم ...
ما درس خواندیم .ادبیات خواندیم نویسنده بشویم؛ تاریخ خواندیم مورخ بشویم؛ فلسفه خواندیم فیلسوف بشویم؛ کامپیوتر و نقشه کشی و صنایع خواندیم مهندس و معمار بشویم ؛روانشناسی و جغرافیا ووو...
خواندیم اما ...
به چشم خود دیدم که مهندس پتروشیمی با رتبه ۵۴ کنکور کارگر شد و فوق لیسانسِ نرمافزار کارگر شد و دانشجوی سال دوم پزشکی کارگر خدمات شد ؛...یخچال روی کولش گذاشت و حمل کرد .
دانشجوی پزشکی با حس حقارت!!
مهندس نرمافزار با غرور لگدمال شده!! مهندس پتروشیمی با عزت نفسِ توسری خورده !!
به این نتیجه رسیده بودم که شرمساری و حقارت دوشادوش کارگری است. " کارگر بودن " سایهای دارد که هرگز از او جدا نمیشود و آن نداری و ناتوانی است .
اما اشتباه میکردم .
دور از اینجا، بیرون از اینجا، کارگرهایی هستند که به اندازه بیزینسمنها و سلبریتیهای ما درآمد دارند.ندارم و نمیتوانم را کمتر میشناسند؛ رستورانها و هتلهای چند ستاره میروند ؛مسافرت و گردش و تفریح دورهای دارند؛ کفش و لباس برند میپوشند ؛به خوشبختی و خوشحال"ی عادت دارند.
امنیت مالی و آرامش خاطر دارند..
و آنقدر که لازم است عزت نفس و غرور دارند.
حالا به این نتیجه رسیدهام که "منشا حس حقارت و احساس خود کم بینی نه ذات و درون آدمهاست و نه شغل و تحصیلات و نه مرتبه اجتماعی و نه هیچ چیز دیگر .
بلکه" دولتها و حکومتها هستند که انسانها را و ملتها را سربلند و عزتمند میکنند !
حکومتها هستند که دستها را خالی میکنند ....
چشمها را شرمنده میکنند...
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس