منشور اخلاقی بیمارستان !!

کد خبر: 1645-30113 گروه: یادداشت
1403/01/13 21:53

زهرا موسایی

از میان تمام شنیده‌هایم راجع به تولد ولیعهد آخرین شاه ایران ، تنها یک چیز توجهم را جلب می‌کند:" اینکه شاه و شاهبانو تصمیم گرفتند فرزندشان را در یک بیمارستان دولتی به دنیا بیاورند . "!!!

به انگیزه آنها و به هیچ چیز دیگر کاری ندارم و فکرم تنها متمرکز بر این است که لابد آن  بیمارستان دولتی از چنان امکانات و  استانداردهایی برخوردار بوده که عالی‌ترین شخص یک مملکت فرزند خود را در آن به دنیا بیاورد.

" بیمارستان دولتی " در نگاه و ذهن ما یک مرکز درمانی است که معمولاً بی‌کیفیت‌ترین سرویس دهی را دارد؛ برخورد پرسنل به ویژه پرستاران و گاهاً خدمه در آن به گونه‌ای است که گاهی شخص ترجیح می‌دهد در خانه درد بکشد و تحمل کند اما گرفتار آنها نشود .(با احترام به پرستاران و خدمه دلسوز و خوش برخورد . ) آخرین بار که گذرم به یک بیمارستان دولتی افتاد و مجبور شدم ساعت‌های متوالی در آن سر کنم اواخر زمستان گذشته بود .

یکی از بیمارستان‌های دولتی پایتخت .

چند چیز از آن بیمارستان در ذهنم باقی مانده .اول کثرت قابل ملاحظه افاغنه محترم به ویژه در بخش زایشگاه. به طوری که برای لحظه‌ای احساس کردم در یکی از ایالت‌های افغانستان هستم !

دیگر اینکهبسیاری از بخش های بیمارستان فاقد سیستم گرمایشی بود و من و بسیاری از کسانی که در سالن انتظار بودند از سرما به آفتاب پشت شیشه پناهنده شده بودیم. بعضی‌ها ترجیح دادند راه بروند و کالری بسوزانند تا گرم شوند...

 دیگر اینکه دو یا سه بار برق بیمارستان قطع شد و خیلی‌ها برای دقایقی توی آسانسور یا زیر تیغ جراحی بلاتکلیف ماندند! یادم هست با تعجب از مسئول اطلاعات می‌پرسیدم: مگر می‌شود یک بیمارستان برق اضطراری نداشته باشد ؟؟!!

دیگر ،برخورد خشن و بی‌تفاوت پرستاران با بیماران و خدمه با همراهان بیماران بود. بیماری برایم تعریف کرد که بارها پرستاری را صدا زده بود تا پتویی رویش بیندازد و پرستار خود را به نشنیدن زده بود !!

بیمار تمام شب را تا صبح از سرما لرزیده بود و نتوانسته بود بخوابد .

شخصاً با خدمه‌ای برخورد داشتم که سعی داشت مرا از راهرو زایشگاه بیرون کند ومن مقاومت می‌کردم .گفتم سردم است؛ سالن انتظار را نمی‌توانم تحمل کنم؛ می‌خواهم اینجا بمانم.....

 صدایش را بالا برد و طلبکارانه گفت: باید لباس بیشتری می‌پوشیدید!

 صدایم را بالا بردم و طلبکارانه گفتم: خیر! باید سیستم گرمایشی می‌داشتید ...!

چیز دیگری که در ذهنم مانده است بیماری بود هم تخت بیمار ما که در طول یک هفته بارها از بخش آی سی یو به بخش بستری و بالعکس منتقل شده بود .خودش می‌گفت از اضطراب و استرس ناشی از فضای آنجاست که فشار خونش بالا می‌رود و جانش به خطر می‌افتد؛ یکی دو بارش هم به خاطر خطای انسانی در تشخیص فشار خون و تب بیمار بوده.

 خودش می‌گفت معلوم بوده طرف دانشجو بوده و کاملاً ناشی در تشخیص؛ اما طرف معتقد بوده ابزار و دستگاه‌های بیمارستان فرسوده و مستعمل هست و اشتباه نشان می‌دهد..!

 به هر حال ....

کسی حرفی نزده بود؛... اعتراضی هم نبود .

همه محکوم بودیم که تقصیر خودمان است و قصور از خودمان است که بیمارستان خصوصی نرفته‌ایم و بیمارستان دولتی آمده‌ایم .. بیمارستان دولتی همین است که می‌بینیم ...

نشسته روی ردیف‌های صندلی.....

 در مقابلمان یک بروشور بزرگ.." منشور حقوق بیماران " !!

به نظر من وجود چنین منشوری در چنان جایی خودش یک توهین دیگر بود.

 توهین روی توهین....

 روی بیماری ....

روی درد....

 روی بیچارگی ....


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو