فقط درد دارد.......
زهرا موسایی
از حدود ۱۵ سال پیش تا حالا دقیقاً یک جای مشخص بساطش را پهن میکند و کفشهای پاره را وصل پینه میکند .
حالا تقریباً پیر شده است. هر بار از کنارش رد میشوم به او فکر میکنم .
خیلی سال پیش یادم هست چند باری که رد شدم دیدم مشتری ندارد و بیکار است؛ گفتم خدا را شکر!... مردم همه کفش نو میخرند دیگر کفشهاشان را نمی دوزند...! هم خوشحالی داشت هم درد ....
چند روز پیش از کنارش رد شدم دیدم سرش خیلی شلوغ است و تند تند دارد میدوزد .کلی مشتریِ کفش به دست ،دور و برش ایستاده بودند.
گفتم خدا را شکر... بیکار نیست و کلی مشتری دارد..
هم خوشحالی داشت؛.. هم درد....
امروز از پله برقی که بالا میرفتم دیدم آقایی که روی پله بالاتر از من ایستاده بود ساق شلوارش را ناشیانه وصله کرده است! یک لحظه پرت شدم زمان بچگیم ؛افتادم وسط بچگی هایم .آن موقعها وصله لباس زیاد میدیدیم. بی اختیار گرم خندیدم .
هم خنده داشت؛.. هم درد ...
دوستم که برای اطمینان از سلامت جنینش بیمارستان رفته است همانطور که با من حرف میزند میگوید:" وای اینجا را ببین! اینجا نوشتهاند:" زایمان طبیعی ۱۲ میلیون تومان..!!"
وای اینجوری باشد که من ندارم ! مجبورم بچهام را توی خانه به دنیا بیاورم..!!
به خدا شوخی نمیکنم ؛نمیتوانم هزینه کنم ...
میگویم: درست مثل آن وقتها که مامانهامان خانه ی یکی از همسایهها جمع میشدند و همه ما را دنبال نخود سیاه میفرستادند ؛بعد که برمیگشتیم یک خواهر یا برادر داشتیم ....
و با هم میخندیم ...
هم خنده دارد؛.. هم درد ....
این روزها اینجا سر بعضی از چهارراهها و میدانها یک جمله را درشت توی چشممان کردهاند:" داریم به قله نزدیک میشویم خستگی ممنوع !
فقط درد دارد.......
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس