استقلال...آزادی...سازندگی
زهرا موسایی
اگر میشد پرسشنامهای تهیه کرد و یک بررسی علمی کارشناسانه ترتیب داد در خصوص اینکه والدینی که به تازگی صاحب فرزند شدهاند نظرشان راجع به نوزادشان چیست؟ تحقیق جالبی از آب در میآمد. نوزادی که اکنون در آغوش شماست چه نسبتی با شما دارد؟
چه ذهنیت و دیدگاهی در مورد این نوزاد دارید ؟
چه برنامهها و تصمیماتی راجع به او و آیندهاش در ذهن میپرورانید ؟
به گمانم تقریباً همه ما ایرانیها خواهیم گفت: این هدیهای است که به ما پدر و مادر داده شده و ما موظفیم از حالا تا پایان عمر برای خوشبختی و خوشحالیش تلاش کنیم...
یا اینکه خواهیم گفت: این امانتی است که به ما سپرده شده تا.....
همه از دادن و به دست آوردن میگویند؛ اما به گمان من دقیقاً برعکس است ،اینطور نیست که انسانی به شما داده شده باشد! هدیه یا امانت یا هر چیز دیگری و مسئولیت خوشبختی و تربیت و پرورشش به عهده شما گذاشته شده باشد .
من فکر میکنم دقیقاً همان لحظهای که نوزاد بدن مادر را ترک میکند و متولد میشود؛ دقیقاً وقتی که بند ناف نوزاد بریده میشود، قرارداد بین انسان و والدینش تمام میشود و مالکیت و مسئولیت پدر و مادر از او سلب میشود ...
از این لحظه به بعد انسانی به دنیا میآید و "مسئولیت زیستن" بر شانههای کوچک او قرار داده میشود!
این خودِ اوست و طبیعت و فطرت و عقل و درایتی که در نهاد او نهاده شده است که وظیفه پروراندن و شکوفاندن و به تعالی رساندن او را به عهده دارند .
این خود اوست که باید مرحله به مرحله یاد بگیرد چگونه بخورد، راه برود، بیاموزد، فکر کند ،خلق کند و به سرانجام برساند .
از اینجا به بعد نقش پدر و مادر صرفاً مراقبتی است .مراقبت از سلامت جسمانی کودک تا اینکه کودک به تدریج جسمش آنقدر قدرتمند شود که بتواند از خود مراقبت کند و تمام !
وظیفه هیچ پدر و مادری نیست که انسانی را خوشبخت کند. خوشبختی هر کس چیزیست که فقط خود او میتواند تعریف و طراحی کند و راه رسیدن به آن را تنها خود اوست که میتواند پیدا کند .
زمانی از اینکه در فرهنگ بیگانه فرزندانشان را از ۱۸ سالگی به بعد از خود دور میکردند و وادار مینمودند روی پای خود بایستند و زندگیشان را خودشان بسازند تعجب میکردیم وآنها را به قساوت و بیرحمی متهم میکردیم. اما این همه سال بعد فهمیدیم حق و درستی با آنها بوده و محبت به اصطلاح مادرانه و پدرانه ما در عمل دوستی و محبت خاله خرسه بوده است که باعث میشود بچه هامان همیشه نیازمند و وابسته به ما باشندو طفیلی ما باقی بمانند.
میگفتیم بچه اگر صد سالش هم بشود باز هم بچه ماست و ما باز هم.....
اما حالا میدانیم که آنها نه بچه ما بلکه آدم خودشانند و مسئول و سازنده تقدیر خودشان .
در این فرهنگِ به زعم برخیها مبتذل جوان ۲۰ساله قادر است به تنهایی مخارج خود را تامین کند، محل سکونتی برای خود فراهم کند؛ ازدواج کند ؛وسایل و مایحتاج زندگی خود را تامین کند؛ برای تفریح و فعالیتهای فوق برنامه خود هزینه کند و....
اما اینجا نتیجه این محبتهای نابجا و مادریهای نادرست ،فرسودگی و خستگی پدرها و مادرها و نالایقی و بیکفایتی فرزندان است.. فرزندانی که درماندهاند و در حل پیش پا افتادهترین مسائل زندگی خود ماندهاند.
۲۰ سالهها ۳۰ سالهها و حتی ۴۰ سالههایی که مادر، رخت و لباسشان را میشوید و پدر خرجی شان را میدهد .
این فرهنگ غلط که برای پسرهامان خانه و ماشین میخریم و برای دخترانمان یک جهیزیه تمام و کمالو آنها را سر خانه زندگیشان میفرستیم بیش از آنکه افتخارآمیز باشد خیانت آمیز و اشتباه است .
به عقیده من از دوره نوجوانی یعنی درست زمانی که طبیعت یک انسان میل به استقلال را در وجود او بیدار میکند لازم است پدرها و مادرها به تدریج به وابستگی و چسبندگی غیر منطقی که در روابط آنها و فرزندانشان است پایان دهند. ضرورت آموزش و کسب مهارتهای مرتبط با برنامههای آیندهشان را به آنها تفهیم کنند و مسئولیت زندگیشان را به خودشان واگذار کنند .
نیمه رهایشان کنیم. کنارشان باشیم اما دستشان را نگیریم .بگذاریم روی پای خود بایستند. به تواناییهایشان ایمان بیاوریم و استقلالشان را محترم بداریم ؛به جای اینکه خودمان را و فلانیها را الگو و سرمشقشان قرار دهیم تا از روی آنها تمرینِ مشق کنند بگذاریم مشق و تکلیفشان را خودشان تعیین کنند .آنها باید نه مثل ما و دیگران بلکه نسخه خودشان باشند؛ راه خودشان را بروند ؛فکر و عقیده خودشان را داشته باشند؛ مسائلشان را خودشان حل کنند؛ مهارت بیاموزند؛ تجربه کنند؛ خطا کنند؛شکست بخورند و ساخته شوند.
خلق کنند و از کار کردن و به دست آوردن لذت ببرند .
انسان خودساخته اینچنین متولد می شود.... مملکت توسعه یافته این طورپدید می آید.....
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس