کودکان کار وطن . . !!
زهرا موسایی
برایم یک "کش مو "خریده بود؛ گفت ببخشید و پرتش کرد برایم .
گفتم مرسی و نمیدانم گذاشتم کجا ؛چند روز بعد باز یکی دیگرش را برایم خرید. این بار ذوق کمتری نشان دادم و تشکر کردم .
وقتی چند روز بعد باز یکی دیگر درست همان طرح و همان رنگش را برایم خرید با تعجب گفتم :"ممنون ولی چرا هر بار همین را میخری؛ لااقل یک رنگ دیگرش را بخر !"
بی رودرواسی گفت: به خاطر شما نخریدم مامان! اینو یه بچه میاره جلو مدرسه میفروشه . فقط خواستم چیزی خریده باشم." نمیدانستم چه بگویم؛ سرزنشش کنم یا تحسین... بگویم آفرین کار خوبی میکنی یا نه!.. پولت را حرام میکنی ؛..
اما میدانستم که نباید بگویم به ما مربوط نیست ؛مشکل ما نیست ؛
احمقانه است که تو هر بار او را میبینی چیز بلا استفادهای از او خرید میکنی .
مسئله کودکان کار باید دل او را و دل مرا و دل همه ما را ریش کند و روان همه ما را آزرده کند .
او در حد خودش -یک دختر مدرسهای- باید به این مسئله توجه داشته باشد و برای او کاری بکند .
باید در ذهن او بنشیند که مسئله "هموطن فلاکت زده "و "هم نوع دچارِ مشکل" عین مسئله ی اوست!
امروز به عنوان یک دانش آموز و فردا به عنوان یک مهره موثر اجتماع، باید نسبت به این مسئله بیتفاوت نباشد و راه حلی برایش بیابد .
آقای زاکانی!.. شهردار تهران و مسئول بازسازی غزه!..
اگر احیاناً از بدِ حادثه، در مسیر رفت و آمد، چشمت به کودک کار و "انسانی زباله گرد" افتاد رویت را برنگردان و خوب نگاهش کن! انکارش نکن!.. حذفش نکن! نگو اینها چهره شهر را زشت میکنند و باید از چهره شهر زدوده و حذف شوند ..!!
بلکه به او فکر کن .
جنسش کودک است ؛
از جنس کودکان غزه .
از جنس همانها که حق امنیت و رفاه و آسایش در کنار خانواده و حق بهداشت و حق تحصیل و حق "سیر خوردن "و حرمت انسانی دارند ..!
اگر از بازسازی غزه فارغ شدی و ته دیگ چیزی ماند یاد اینها بیفت !
یاد کودکان ایرانیِ زباله گردِ بیکرامت ...
که شرمساری و سرافکندگی ،عزت نفس و غروری برایشان باقی نگذاشته؛ اینها که هر شب به جای رویاهای کودکانه کابوس فرار از ماموران شهرداری را میبینند و از خواب میپرند .
اینها که خاطرات کودکیشان را یک مشت زباله تشکیل میدهد..!
اینها که معلوم نیست زخمِ دستهای بریده از تیغ و سرنگ و شیشهشان عمیقتر است یا زخمهای روح و روانشان ....
حقارت و اضطرابی که از انسانهای دیگر بر جانشان مینشیند آنها را از دیگران دور و شاید متنفر کند. انسانی که از زندگی و آدمها بیزار شود؛ انسانهایی که از زندگی و آدمها خشمگین و بیزارند هیتلرها و استالینها و جنایتکارانه بالقوهاند ...!
آنها را ببین و دوباره فکر کن که حوزه مسئولیت و شرح وظایف تو کجا و کدام است ...؟!
به چه کار باید همت کنی و کدام کار به شما ربطی ندارد..!!
لطفاً سر جای خودت باش و بگذار دیگران در جای خودشان قرار بگیرند ....تمام .
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس