بدا به حال مملکتی که دانشگاهش جشن خونریزی بگیرد !!

کد خبر: 1375-20717 گروه: یادداشت
1402/07/17 18:35

زهرا موسایی -

 

مسئول دانشکده، در سخنرانی افتتاحیه همایش ،حمله شجاعانه حماس به اسرائیل را تبریک و شادباش گفت و سخنرانی‌اش را با ابراز شادمانی از این واقعه آغاز کرد .

در مسیر رفت و آمد دانشجویان نیز جشن و سرور برپا شد؛ آهنگ‌های حماسی پخش شد و از دانشجویانی که عبور می‌کردند با شیرینی پذیرایی شد .بعضی‌ها لبخند می‌زدند و شیرینی برمی‌داشتند ؛بعضی‌ها هم شوخی می‌کردند و بیشتر از یکی برمی‌داشتند .

یکیشان گفت خانم ما دو بار گفتیم مرگ بر اسرائیل دو تا برمی‌داریم... خانمی که پذیرایی می‌کرد جواب داد: شما صد بار بگو مرگ بر اسرائیل و صد تا شیرینی بردار!  بعد هم ظرف شیرینی را جلوی من گرفت. فقط توانستم نگاهش کنم و رد بشوم.  دست من نمی‌توانست برای برداشتن چنان شیرینی ای بالا برود.

 حمله به انسان‌ها و شروع جنگ ،شیرینی خوردن نداشت...!

 متاسف بودم برای خودمان و برای دانشگاهی که مسئولش شروع جنگی را تبریک می‌گوید و دانشجویش برای تکه پاره شدن انسان‌ها جشن می‌گیرد .

دانشجوی چنین دانشگاهی از جنگ چه می‌داند جز رقم انسان‌هایی که در هر جنگ کشته می‌شوند .۸۵ میلیون انسان که در جنگ جهانی دوم کشته شدند؛ ۸ میلیون انسان که در جنگ جهانی اول کشته شدند؛ یک میلیون و ۵۸ هزار نفر انسان در جنگ ویتنام کشته شدند ؛حدود یک میلیون کشته ایرانی و عراقی در جنگ ایران و عراق و .....

ذهن من قادر به حفظ کردن این آمار و ارقام نیست. توی همان یکِ اولش گیر می‌کند .

همانجا می‌ایستد از خودش می‌پرسد: آیا جایز است که به هر دلیل، انسانی را کشت؟ خاک یا خون ...؟؟

کدام یک باید فدای دیگری شود؟

 خاکِ مقدس یا جانِ مقدس ؟؟

اگر خاک مقدس است چون خون هزاران انسان در دفاع از آن ریخته شده ؛قبل از آنکه آن خون‌ها ریخته شوند آن خاک چه تقدسی داشته است ؟

و اصولاً خاکی که هزاران خون برای دفاع از آن ریخته شود چه تقدسی برایش می‌ماند؟ برای من وطن یعنی زمین ...

ذهن من این سوی مرز و آن سوی مرز نمی‌شناسد ؛ این سوی نوار غزه و آن سویش را نمی شناسد.

مرز ایران و عراق و افغانستان و آدربایجان و ترکیه را نمی داند دقیقا کجاست.

ذهن من ملیت و نژاد و سیاه و سفید و مذهب و آیین نمی‌شناسد .

مسلمان و کافر و یهود ومسیحی و زرتشتی و لائیک و آتئیست نمی‌شناسد .

ذهن من تنها انسانیت انسان‌ها را می‌فهمد. فقط می‌داند که در آفرینش ز یک گوهرند و بس !!

 ریختن خون هیچ کدام را بر نمی‌تابد .

از کشته شدن و تکه پاره شدن هیچ کدام شادیش نمی‌گیرد و شیرینی نمی‌خواهد .

مسئول دانشگاهی که حمله انسان‌هایی را به انسان‌هایی تبریک بگوید نه اینجا قرن ۲۱ که درابتدای تاریخ ،در کنارهابیل ایستاده است و خود اوست!

 هابیل نیز گمان می‌کرد که زن زیبای برادرش حق اوست ؛برادرش را کشت تا حقش را گرفته باشد و عدالت را اجرا کرده کرده باشد...

 تمام جنایتکاران تاریخ نیز جنایتشان را همینطورتوجیه کرده‌اند.

هیتلر هم گمان می کرد که نژاد برتر فقط آریاست و فقط حق آریایی است که زندگی کند. می خواست حق زندگی را از ناشایسته بگیرد و به شایسته بدهد..

گرفتن حق و برقراری عدالت...

 اما این خون نیست که عدالت را برپا می‌کند .

رسالتِ برپا داشتن حق را نه بر دوش تفنگ که بر عهده قلم و زبان گذاشته‌اند.

 با گفتگو و استدلال و فهم متقابل است که حق بر باطل غلبه می‌کند و نور بر تاریکی و دانایی چیره می‌شود و نه با اسلحه و به ضرب کشتار .

بدا به حال مملکتی که دانشگاهش جشن خونریزی و خونخواهی بگیرد و زنانش به جای متفکر و معلم و آبادگر، مومن و مجاهد و مبارز بپروانند ...

بدا به حال زمین

بدا به روزگار آدم‌ها .


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو