فرزند آوری !!

کد خبر: 1251-20416 گروه: یادداشت
1402/04/16 17:43

زهرا موسایی

در جهت اجرای سیاست فرزندآوری ،این روزها کمتر خیابان یا اداره و سازمانی است که خالی از پوسترهای تبلیغ و تشویق به فرزندآوری باشد.

یکی از این پوسترها را درست وسط میدانی زده‌اند . کودکی در اینترنت جستجو می‌کند تا معنی خاله و دایی و عمو را بفهمد .

می‌خواهد بگوید بچه بیاورید لااقل سه چهار تایش را! تا بچه‌هایتان و بچه‌های بچه‌هایتان عمو و دایی و خاله داشته باشند و این مفاهیم برایشان بیگانه نباشد .

می‌دانید ؟دقیقاً مثل آن جوکی است که قبلاً زیاد می‌شنیدیم و آنقدر لوس و تکراری شده بود که از شنیدنش نه تنها خندمان نمی‌گرفت که لجمان هم می‌گرفت: انگار ملانصرالدین بود که مهمانش آمده بود پشت در؛ دهانش را گذاشت لای در و آهسته گفت:  تشریف ببرید ما خانه نیستیم !

همین قدر احمقانه و گستاخانه!!

 یکی باید از این‌ها بخواهد اینقدر روی اعصاب این مردم با وقاحت راه نروند... کسی باید به این‌ها بگوید بچه بیاورید یعنی چه در حالی که تو همه کار می‌کنی که کسی نتواند بچه بیاورد .

تو همه کار می‌کنی و هر سیاست و برنامه‌ای را در پیش می‌گیری که کسی عملاً نتواند از پس تامین هزینه یک نیم بچه بر بیاید آن وقت در کمال وقاحت شعار می‌دهی بچه بیاورید؛ چند تایش را هم بیاورید که عمو و خاله و دایی داشته باشند ؟؟!

آخر عمو و دایی به چه درد من می‌خورد و چه سودی به حال من دارد در حالی که من سالی یک بار هم نتوانم او را ببینم و اصلاً نمی‌دانم ساکن کجای کدام شهر است و چه می‌کند؟

 تو فکر کن هزار تایش را دارم وقتی تو ترتیبی داده‌ای که من سالی یک بار هم نتوانم خانه‌اش بروم یا خانه‌ام بیاید و یک ناهار و شام مهمان هم باشیم و چیزی از هم بدانیم ؟؟!

تا چند وقت پیش گاهی می‌شد که مثلاً در جشن عروسی یا مراسم ختمی ، از دور همدیگر را می‌دیدیم؛ حالی از هم می‌پرسیدیم و کمابیش خبر از روزگار هم داشتیم و حالا تو داری کاری می‌کنی که به ندرت جوانی از پس هزینه یک جشن ساده عروسی بر بیاید ! مراسم ختم هم دارد خلاصه می‌شود به یکی دو ساعت و شاید به زودی نیم ساعت بر سر مزاری ...

تو دشمن هر دورهمی و کنار هم بودنی هستی و دوست داری که تمام پیوندها از هم ببرد و تمام رابطه‌ها نابود شود...

  همه ما را ،ما مردمی را که خانه‌هامان به ندرت از مهمان خالی بود ؛ما ملتی را که به هم پیوسته بودیم ؛مردمی را که سفره‌دار بودیم و به هر بهانه‌ای دور هم جمع می‌شدیم؛ می‌گفتیم می‌خندیدیم از حال هم با خبر بودیم، کنار هم بودیم به درد هم می‌خوردیم و پشت هم بودیم ؛همه‌مان را تک تک از هم جدا کردی و هر کداممان را به یک گوشه تنهایی و ازدواج کشاندی !!

همه آن جمع‌ها را تبدیل به جای خالی و همه آن سفره‌های دراز و روی‌های باز را تبدیل به سفره‌های خالی و چهره‌های فرسوده کردی !!...

پدرم و مادرم از روزهایی نه چندان دور حرف می‌زدند که مهمانانشان ۴۰ روز در خانه‌شان می‌ماندند. به یاد دارم روزهایی را که اقوام شاید یکی دو هفته مهمان ما بودند و چه ماجراهای خاطره انگیزی با بچه‌هایشان داشتیم ..حالا مگر می‌شود کسی یک روز تمام مهمان خانه خواهری یا برادری باشد؟! همسایه‌ای داشتیم که هفته یک بار، ساز و دهل می‌آورد ؛ همه را جمع می‌کرد می‌زدند و رقص محلی می‌کردند..

 می‌پرسیدم یعنی این آقا هر هفته خانه اش  عروسی دارد؟ جواب می‌شنیدم خیر آدم شاد و شنگولی است همینجوری دوست دارد همه دور هم باشند خوش بگذرانند !

شادی کردن همین قدر ارزان و بی‌بهانه بود .  حالا هی ما از سر و ته مراسم یک عروسی می‌زنیم. خواستگاری‌هامان به جای چند خانواده چند نفره است . بله بران و نامزدی و عقد و حنابندان و پاتختی اش را که قبلاً هزار برنامه برایش داشتیم و هزار بار ذوقش را می‌کردیم حذف کرده‌ایم و یک عروسی مختصر کم هزینه می‌گیریم . دائم از هر مهمانی دادن و دور هم نشستنی فرار می‌کنیم چون هزینه‌اش را نداریم .

و داریم به سمتی می‌رویم که برای یک چای و میوه خوردن هم نتوانیم خانه عزیزانمان برویم .  تو ترتیبی داده‌ای که هیچ رابطه و پیوندی بین ما نباشد.. ما باشیم و دردهایمان ...!  گیرم که تو گفتی و ما فرمان بردیم و میلیون‌ها انسان میلیون‌ها نوزاد به دنیا آمد؛ این همه بدبخت، این همه تنها ،چه گلی به سر بشریت قرار است بزند؟

 به چه کار دنیا می‌آید ؟؟


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو