بیا ما کار خودمان را بکنیم .

کد خبر: 1290-20516 گروه: یادداشت
1402/05/16 20:44

زهرا موسایی

میشه دستت رو بدی به من ،با هم روی ماسه‌ها قدم بزنیم؟

 میشه در خلوت خودت به من فکر کنی و دوستم داشته باشی ؟

اجازه میدی کمکت کنم؟

می‌خوای از نو شروع کنیم؟

 چند تا بچه داری؟ چی هستند؟ دخترند یا پسر؟

 کجایی هستی؟ مسلمونی یا مسیحی؟

ملیتت چیه ؟شغلت چیه ؟ماشین چی داری؟ درآمدت در ماه چقدر هست ؟قدت و وزنت چنده؟

بعضی سوالات چقدر قشنگند و چه حال خوبی به آدم می‌دهند! آدم از شنیدنشان حظ  می‌کند ؛به وجد می‌آید؛ لحظه‌هایش رنگ رنگی می‌شود...

 یک چیز خوشایندی در درونش پخش می‌شود؛ حس خوبی در شریان‌هایش جاری می‌شود ..قدرتی پیدا می‌کند؛ دوست دارد راه برود و فکرهای قشنگ بکند ؛آدم‌ها را خوب می‌بیند؛ دنیا را جای امنی می‌یابد؛ بعضی سوالات هم، زشت اند ؛اشتباهند؛ دردناکند؛ آدم را خجالت می‌دهند ؛آدم رویش نمی‌شود جواب بدهد و فقط از سر رودرواسی و ملاحظه کاری جواب طرف را می‌دهد ! و خجالتش را هم می‌کشد..

 تعریف کردنِ آدم‌ها آنها را محدود می‌کند. یعنی اینکه بگویی چه نیستند و چه‌ها ندارند؛ من زن هستم .ایرانی هستم .شغلم این است. درآمدم فلان مقدار است و متعلق به فلان طبقه اجتماعی هستم .ماشینم این است ...

چه تعاریف زشتی!! چه حد و مرزهای چندش آوری !!

"من کشاورزم"یا "کارگرم" انگار معنایش این است که توانایی مهندس بودن را نداشته‌ام ؛

ماشینم پیکان است یعنی لیاقتِ به دست آوردن سانتافه را نداشته‌ام؛

 پایین شهر زندگی می‌کنم یعنی جزو آدم‌های دست پایین جامعه‌ام هستم؛ ایرانی‌ام یعنی ...اسرائیلی‌ام یعنی ...مسلمانم یعنی ...

چقدراین برچسب‌ها از انسان بودن ما کم می‌کنند.. چقدر از یادمان می‌برند که همه ۸ میلیارد و خورده‌ای آدم زنده ی روی زمین همه از یک نوع از یک جنس اند.

فقط یکی در این نقطه زمین متولد شده و نژاد و مذهب و ملیت و رنگ پوست و افکارش این شده و دیگری آن نقطه به دنیا آمده و آن شده است؛ ما همه یکی هستیم. این تفاوت‌های کثیف، این ویژگی‌های زشت ما را از یاد هم برده و به جان هم انداخته .

بیایید یک آرزوی قشنگ بکنیم؛ یک رویا پردازی بزرگ !! می‌دانیم که نمی‌شود ولی بیا تصور کنیم ؛همین تصور کردنش هم لذت‌ها دارد. بیا کاری به نظام‌ها و رژیم‌ها و سیستم‌ها و حکمران‌ها و مافیاها و .... نداشته باشیم .

آنها منفعتشان در این است که منِ مسلمان به جان غیر مسلمان‌ها بیفتم؛ تروریست‌ها و غیر تروریست‌ها دمار از روزگار هم در بیاورند و سفیدها سیاه‌ها را به زنجیر بکشند ؛مردها قوامون علی نساء باشند؛

 بیا ما کار خودمان را بکنیم .

به عقیده و باور و جبهه و دیدگاه هم کاری نداشته باشیم .کاری نداشته باشیم انسانِ رودرروی ما یا انسان‌های کنار ما دیدگاهش راجع به مسئله حجاب چیست...

 معتقد به چگونه خدایی است؛ بهشت را چگونه و کجا تصور می‌کند.. به کدام مبانی و اصول انقلاب معتقد هست یا نیست ...

بیا موضع خودمان را مشخص نکنیم و راهمان را از همدیگر جدا نکنیم.. آمریکایی‌ها را آمریکایی نبینیم بلکه انسان‌هایی ببینیم که اگر اینجا متولد می‌شدند ایرانی و مسلمان می‌بودند و حالا که آنجا هستند آمریکایی و مسیحی‌اند.بیا سیاه و سفید و زرد و شرقی و غربی و مسلمان و بهایی و یهودی و مهندس و کارگر بودن ها را بگذاریم کنار..

بیا فکر کنیم بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند ...

این قید و بندها و مشخصه‌ها و حد و حدودها اگر بروند آن وقت زنجیر از پای انسانیت باز می‌شود ؛تکانی می خورد ؛از جا بلند می شود؛راه می افتد و به میان آدمها بر می گردد!


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو