شکست عشقی !!

کد خبر: 1321-20606 گروه: یادداشت
1402/06/06 20:04

زهرا موسایی

با یکی از همکلاسی‌های دوره راهنمایی‌ام هنوز دوست صمیمی هستم. بیشتر ارتباط مجازی و تماس تلفنی ؛ گاهی هم فرصتی اگر دست داد حضوری همدیگر را می‌بینیم. خاطرات مشترک و علایق و افکار مشابه، پایه‌های این رابطه را تا به امروز مستحکم نگه داشته است .

هر بار، با دستی پر از دیده‌ها و شنیده‌ها و آموخته‌ها به دیدن هم می‌رویم و فارغ از مشغله‌ها و مسئولیت‌های تمام نشدنی، ساعاتی را خوش می‌گذرانیم .

می‌دانستم هنوز مجرد است و تن به ازدواج نداده است. دلایلش به من ربطی نداشت و کنجکاو هم نبودم اما در آخرین ملاقاتمان نمی‌دانم چرا ازدهانم پرید پرسیدم :هنوز مجردی؟... راستی چرا ؟

و بلافاصله از سوال اشتباهی که پرسیده بودم شرمنده شدم .

او اما انگار خیلی وقت بود منتظر این سوال بود .با حوصله و اشتیاق برایم تعریف کرد که تمام این ۲۵ سالی که با هم دوست بوده‌ایم درگیر یک رابطه عاشقانه یک طرفه بوده و دل در گرو عشق دوست برادرش داشته است .

یک علاقمندی یک سویه سمی که سرانجام با ازدواج شخص مورد نظر پرونده اش بسته شده بود.

برایم تعریف کرد که بالاخره پس از اینکه ماجرا را با برادرش در میان گذاشته با کمک برادرش حقایقی بر او کشف شده ؛به این نتیجه رسیده بود که ذهنیتی که از آن شخص داشته یک ذهنیت رویایی کاذب بوده و به این ترتیب مسئله برای همیشه حل شده بود .

کمی پس از آن یکی از همکلاسی‌های دانشگاهش از او خواستگاری نموده و به قصد ازدواج مدتی با اطلاع خانواده و با رضایت پدرش معاشرت سالم و مشروعی با همکلاسی‌اش داشته که آن هم به نتیجه ختم نشده بود.

در حال حاضر یکی از اساتیدش از وی خواستگاری نموده است .کسی که در یک دانشگاه مجازی تدریس یکی از دروس را به عهده داشت .

این شخص، مسلمانی الجزایری و ساکن فرانسه است .این دو قرار است برای آشنایی بیشتر در ایران یا فرانسه همدیگر را ملاقات و توافقات اولیه را بررسی کنند. پدر دوستم پیشنهاد کرده است که ایشان به مدت یک ماه مهمان خانه آنها شود؛ طی این مدت به اتفاق خانواده به سفرهای تفریحی مختلف به شهرهای دور و نزدیک ایران سفر کنند تا به خوبی با شخصیت و خصوصیات رفتاری همدیگر آشنا شوند .

اینکه دختری ماجرای شکست عشقی داشته و به چه صورت با همسر آینده‌اش آشنا شده و قرار است کی و کجا با هم ازدواج کنند هیچ جاذبه‌ای برای من ندارد؛ اما در این ماجرا نکته‌ای هست که توجه مرا جلب کرده است.

 برای من این خانواده ،نمونه یک خانواده سالم است .

فرهنگ برای من تعریفی جز این ندارد که در یک فضای دوستانه بین پدر و فرزندان، یا زن و شوهر، رئیس و کارمند ،مسئول و شهروند ،زمینه فراهم باشد افراد کنار هم بنشینند بدون واهمه از سرزنش و توهین و قضاوت و ترس از جریمه و بازداشت، راجع به احساسات و تصمیماتشان گفتگو کنند. خواهر کنار برادر بنشیند و برادر دستش را دور گردن خواهر بیندازد و بگوید چی شده؟ مسئله خواهرگل من چیه؟

خواهر زل بزند توی چشم‌های برادر و بگوید من سال‌هاست دل به دوست تو باخته‌ام.می دانم ازدواج کرده اما قضیه برای من تمام نشده و من فراموشش نکرده ام !!

 با هم درباره اش حرف بزنند بدون اینکه رگ گردن برادر متورم بشود و خواهر به بی‌حیایی و چشم سفیدی متهم شود !

فرهنگ برای من معنایش این است که در فضای خانواده ،چنان امنیت و درک متقابلی باشد که دختر به پدرش بگوید استاد من یا هر انسان دیگری که در فضای مجازی با او در یک ارتباط علمی سالم هستم؛ تصور می‌کند من و او می‌توانیم همسر و همراه مناسبی برای هم باشیم ،اما لازم است در یک فضای واقعی با همدیگر معاشرت کنیم و پدر با مهربانی بگوید تصمیم درستی است .

از او دعوت کن پاییز آینده سفری به ایران داشته باشد و مهمان خانه ما بشود .

فرهنگ برای من یعنی گفت و شنود... یکی از مشکلاتش بگوید ؛حتی از خطاها و اشتباهاتش بگوید؛ دیگری گوش کند؛ درک کند و با هم درباره‌اش فکر کنند .. راه حل پیدا کنند.

 خانواده سالم برای من خانواده‌ای است که در آن سلسله مراتب اقتدار نباشد. پدر در راس ،سپس مادر و در آخر فرزندان... نباشند .

کسی صاحب دیگری و صاحب اختیار دیگری نباشد. کسی از کسی نترسد. حساب نبرد؛ پنهان کاری  نباشد؛ اعتماد و امنیت باشد... اشتباهی اگر رخ داد توهین و تحقیر و مشت و لگد نباشد؛ مفاهمه و دلجویی و همراهی باشد....

 فرهنگ مگر جز این است؟؟

 تمدن مگر چیز دیگریست ؟؟


انتهای پیام / روزنامه دیده‌بان زاگرس
دیده‌بان زاگرس امروز
آرشیو

یادداشت
آرشیو