دموکراسی برای ما هنوز زود است !!
زهرا موسایی-
باورها وقتی ارزشمندند که ما به آنها رسیده باشیم نه اینکه آنها به ما رسیده باشند ؛منظور از اینکه آنها به ما رسیده باشند این است که مثلاً از طریق فضای مجازی یا در اثر باب شدن در مباحث روزانه به گوشمان خورده باشند .
هر چند وقت یکبار گزارههای روانشناسانه یا روشنفکر مآبانه در میان ما باب میشوند و به موضوع صحبت محافل رسمی و غیر رسمی ما تبدیل میشوند .
شعار آزادیخواهی برای دهه پنجاهی ها به گمانم از این دست بوده ؛احتمالاً دانشجویان و قشر روشنفکر آن دهه درباره آزادی چیزهایی شنیده یا خوانده بودند یا اینکه اقلیتی در اثر رفت و آمد و معاشرت با اروپاییها شناخت کمی از آن به دست آورده بودند .
اما حتم دارم توده مردم و بدنه اجتماع درک درستی از آزادی نداشت .
آزادی از غرب به آنها رسیده بود نه اینکه آنها به این باور رسیده باشند که به آزادی نیازمندند....
" آزادی" و" جمهوری "مد فکری آن روزها بود وگرنه مردمی که به ندرت سواد خواندن و نوشتن داشتند؛ مردمی که بچههاشان حتی تا دهها سال بعد هم در چنگال توسعه نیافتگی و جمود فکری آنها اسیر بودند چه میدانستند آزادی بیان و عقیده و عمل چیست ؟
ما بچههای همان پدرها و مادرها بودیم که برای برقراری جمهوری و آزادی انقلاب کردند اما در خانه اگر بر خلاف نظر آنها که بزرگترهامان بودند حرف میزدیم تو دهنی میخوردیم و اگر برخلاف قالب و استاندارد فکری آنها فکر میکردیم طرد میشدیم و اگر بدون اجازه آنها تا سر کوچه میرفتیم به شدت تنبیه میشدیم؛ پس آنها سنگ چیزی را به شدیدترین وجه، به سینه میزدند که نمیدانستند چیست و نه حتی املاش را میدانستند و نه اعتقادی به آن داشتند!!
این را امروز فهمیدهایم .
حالا ما بعد از ۴۰ -۵۰ سال که از آن روزها میگذرد تازه تدریجاً داریم میفهمیم آزادی دقیقاً یعنی چه و به نقطهای رسیدهایم که فکر میکنیم آزادی واجبتر از نان شب و حکم اکسیژن را برای نفسهامان دارد .
حالا امروز باز چیز دیگری مد شده است به اسم "دموکراسی"؛ و ما باز تحت تاثیر این جو و فضا قرار گرفتهایم بدون اینکه درک درستی از آن داشته باشیم داریم شعارش را میدهیم .
میبینیم باز بدون اینکه آگاهی لازم و زمینه پذیرشش در ما ایجاد شده باشد حرف از دموکراسی میزنیم .
به گمان من برای ما ایرانیها این حرفها هنوز خیلی زود است .
چطور میشود در حالی که بساط دیکتاتوری و نظام سالاری در خانوادههایمان برپاست بتوانیم در مملکتمان دموکراسی داشته باشیم .
در حالی که هر خانوادهای رئیسی دارد و در هر خانوادهای یا پدرسالاری است یا مادر سالاری یا فرزند سالاری خیال خام قانونمداری و حاکمیت قانون را در سر پروراند؟؟
تا وقتی فکر میکنیم ما به عنوان پدر و مادر و بزرگتر خیر و صلاح بچههامان را بهتر از خودشان میفهمیم؛
تا وقتی از محبت و نفوذی که در بچههایمان داریم از مهر مادری تا پول تو جیبی و همه ابزار قدرتی که در اختیار داریم استفاده میکنیم تا حرف خودمان را به کرسی بنشانیم و نظر خودمان اعمال بشود ؛
تا وقتی مجبورشان میکنیم رشته تحصیلی مد نظر ما را انتخاب کنند و با کسی که ما میپسندیم و تایید میکنیم ازدواج کنند؛
تا وقتی وادارشان میکنیم طبق استانداردهای ما لباس بپوشند و رفتار کنند تا وقتی در یک خانواده والدین و فرزندان ندانند و نتوانند مسائلشان را بدون توهین و تحقیر، بدون خشونت کلامی و فیزیکی در یک فضای دوستانه از راه گفتگو و درک متقابل حل کنند ؛
تا وقتی روابط زناشویی ما به این شدت بیمار و آشفته است ؛صحبت از برقراری دموکراسی در یک جامعه ۸۵ میلیونی شعاری بیش نیست .....
آمار رسمی طلاق و آمار نادانسته طلاق عاطفی در خانوادهها و آمار فاجعه بار مراجعه به دادگاه و دادگستریهای ما به صراحت میگوید این حرفها هنوز برای ما خیلی زود است ....
انتهای پیام / روزنامه دیدهبان زاگرس